برشی تخیلی از یک اتفاق احتمالی
سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۵ ق.ظ
مکالمه دو دست بعد از رجعت یکی از آنها
-فکر کردی همه این راه رو خودت رفتی رفیق؟ ما اون بالا...
-می دونم رفیق عزیز. می خوای بگی من از خودم هیچی نداشتم و ندارم. به اینجا هم که رسیدم اونا رسوندن نه خودم.خیالت راحت! من هم شکی تو این قضیه ندارم. اما یک چیز رو مطمئنم رفیق رجعت کرده من
درست که همه برکت ها و پیشرفت ها از آن بالا بوده
اما حداقل این پایین همه رنج ها رو من کشیدم. این یک مورد رو مطمئنم که کار خودم بوده
و شاید از اولم قرار همین بود. این که ما رنج بکشیم این پایین تا درهای آسمون به رومون باز شه
رفیق رجعت کرده لبخندی می زند و حرفش را می خورد :
این که حتی توان این رنج کشیدن هم از خودت نبوده رفیق خسته من...
- ۹۴/۰۳/۱۹