لرزه نگار

یادداشت های آن لاین من

لرزه نگار

یادداشت های آن لاین من

اتفاقات خرکی

سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۶:۵۲ ب.ظ
خرکی بین عامه مردم به معنای شدت بیش از حد یه امر هست
بعضی اوقات تو زندگی ناخواسته درگیر یه اتفاقاتی می شیم که واقعا تو اون لحظه خواص هیچ ایده ای برای حلش به ذهن آم نمی رسه.
مثل امروز که وقتی داشتم از مترو بر می گشتم در یکی از کوچه ها دو تا بچه با هم درگیر شده بودن. یکی که کمی هم ترسیده و مضطرب بود می خواست فرار کنه و اون یکی داشت نگه ش می داشت و گویا مادرش رو هم از از طریق اف اف خبر کرده بود که به پایین بیاد. پسرک مضطرب دستش رو بلند کرد و گفت عمو تو رو خدا کمک کن!
 من هم به همین قصد رفتم جلو و سعی کردم بینشون مصالحه کنم! گفتم که بچه ها دوست باشین باهم و از این جور حرفا. ناگهان اون یکی پسر برگشت به سمتم و گفت نه عمو به مادر فحش داده!! الان مادرم داره میاد پایین حسابشو برسه!
خب من باید چیکار میکردم؟! واقعا گیج شده بودم. متاسفانه در حالی که پسرک مضطرب همچنان التماسم رو می کرد و مدام می گفت عمو عمو، من از کادر خارج شدم.
تنها امیدم فهم مادر پسرک ناموس مدار بود که بفهمه تو عالم بچگی خیلی گیر نده به این بچه ها.
الان یادم اومد که یه اتفاق دیگه شبیه به این هم برام افتاده بود که البته اینقدر فشرده و ضربتی نبود و فرصت مهندسی کردن قضیه رو طوری که در زیر شرحش میره داشتم:
پسر همسایمون که شش هفت سالی از من کوچک تر بود و تازه داشت وارد سنین جوونی میشد یک اشتباه غیر حرفه ای در عالم دوست دختر بازی(با عرض پوزش از مخاصب این سطور) داده بود و با حالتی مضطر، آبروی خودش و آبا و اجدادش رو ریخته می دید، اومد پیش ما که آقا اینه ماجرا یه کاری بکن که بدبخت شدیم رفت.طرف دیگه ماجرا یعنی اون دختر خانومه از همسایه های خودمون بود. در واقع ما همه توی یه شهرک بودیم.
من هم شاید احمقانه ترین کار رو انجام دادم. رفتم خونه دختره و با مادرش صحبت کردم! الان حتی یه جمله هم از اون مکالمه بیاد ندارم ولی وقتی بهش فکر می کنم می گم پسر اینم راه حل بود آخه!

پ ن: البته در ماجرای دوم با برخورد خوب مادر اون دخترک مساله ختم به خیر شد.
  • صادق لطفی زاده

نظرات (۴)

وب قشنگی داری عزیزم
پاسخ:
زیاد از این ابراز محبتا میشه ولی 
این بلاگ این همه نیست

  • عارف عبداله‌زاده
  • یعنی من هنوز دارم به این فکر می‌کنم چه طور این راه حل ها به ذهنتون رسیده!
    پاسخ:
    من هم مثل شما
    :)
  • فرزین خاکی
  • یعنی من دارم به این فکر می‌کنم که گفت و گوی کامنت اول در شرایط واقعی اتفاق افتاده و خانم هلن( که احتمالا از این خانم‌های فیک اینترنتی هستن) در یک کافه‌ تو میدون ولی‌عصر نشستن و دارن کاپوچینوشون رو هم می‌زنن، یک‌هو سرشون رو بالا می‌کنن و با حالتی خاص این جمله رو به صاحب بلاگ می‌گن. صاحب بلاگ هم با شرمی خاص پسران شرقی سرشون رو پایین می‌ندازن و لب‌خندی مخفی می‌زنن و همین‌طور که دارن اسپرسوشون رو آروم آروم با قاشق هم می‌زنن زیر لب پاسخ این کامنت رو می‌دن!
    :)))
    پاسخ:
    ببین فرزین آخه از این جملات الکی بود که باعث انگیزش بشه برای سر زدن به بلاگ طرف...من هم اونطوری جواب دادم که طرف دیگه به این بلاگ قشنگ و خفن سر نزنه
    :)
    راه حل در قضیه اول !!!
    راه حلتون در قضیه دوم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
     موید باشین
    پاسخ:
    ممنون از شدت نظرتون
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی