لرزه نگار

یادداشت های آن لاین من

لرزه نگار

یادداشت های آن لاین من

مروری کوتاه بر زندگی یک عاشق فوتبال

جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۰۱ ب.ظ

بچه که بودیم هر وقت که خونه پدر بزرگه مهمونی برگزار می شد، فرصتی برای ما پسرهای فامیل گیر میومد که بتونیم یه فوتبالی  بزنیم. بعد خوردن شام تو یکی از طبقات، ما سه تا پسر سریع می پیچوندیم و می رفتیم یه طبقه دیگه از خونه که خلوت بود و جوراب ها رو تو هم می کردیم و فوتبال رو تو یه اتاق 12 متری راه می انداختیم!
یادم هست از همون موقع که تو اون اتاق تنگ تو هم می لولیدیم و فوتبال بازی می کردیم مصطفی- پسر دایی بزرگترم- در حال گزارش کردن بازی بود. یعنی درحالی که مثلا داشت من رو دریبل می کرد از صحنه هم گزارش می کرد.

اعتراف می کنم الان که به اون دوران فکر می کنم نیمی از هیجانات اون بازی ها رو مدیون گزارش های مصطفی بودیم. مصطفی عاشق و شیفته فوتبال بود و هست. واگر مشکلی پیش نمی اومد شاید الان تو تیم ملی بود. اما به خاطر یک حادثه و مشکلی که برای پای مصطفی پیش اومد اون با فوتبال حرفه ای خدا حافظی کرد.اما عشقش رو نمی تونست رها بکنه.
اوج دیوانگی و شیدایی فوتبالی مصطفی تو زمان برگزاریی جام جهانی بود.اون جدول همه بازی ها رو با دقت و وسواس خاصی می کشید و اطلاعات همه بازی ها رو یادداشت می کرد و واقعا طوری این کار رو انجام می داد که شرط می بندم حتی یه بار هم برای تکالیف درسیش این کار رو نکرده! واقعا این کاراش دیوانه کننده بود.
هر چند که مصطفی نتونست فوتبال رو ادامه بده اما هیچوقت فوتبال رو رها نکرد تا اینکه رفت بسمت گزارشگری فوتبال. یادم هست اولین باری که قرار بود گزارش کنه خیلی استرس داشتم. توی ماشین نشسته بودم و مدام ذکر می گفتم تا مصطفی سخت ترین قدم رو بی مشکل برداره. خب اولش مصطفی کپ کرده بود و نمیتونست صحبت کنه و مجری استودیو با کمی دلخوری میگفت آقای فلانی بفرمایید! خلاصه خیلی روز بدی بود و من نگران این بودم که نکنه مصطفی ناامید بشه.
اما الان میتونم بگم که اون یکی از جوانترین و با استعدادترین گزارشگرهای فوتبال رادیو هست و البته شک ندارم که کمتر از 10 سال دیگه مصطفی به گزارشگری تلوزیون هم میرسه.
یاد هست که بهش گفتم مصطفی، داستان تو مثل کسی هست که از بالای یه دیوار بلند داره اتفاقات اون طرف رو برای آدمای مشتاق این طرف تعریف میکنه.تو باید طوری اون ماجرا رو تعریف کنی که اونا بتونن جلوی چشماشون ببیننش! و گمان میکنم مصطفی قضیه را گرفت و حتی از آن هم فراتر رفت....
زندگی مصطفی با فوتبال رقم خورده بود.عاشق فوتبال بود. وقتی که نتونست فوتبال رو حرفه ای دنبال کنه گفت: گور باباش! من از یه جا دیگه به تو میرسم.
احساس میکنم عشق همه چیزیه که می تونه یکی رو به یه جایی برسونه. چه به خدا، چه به معشوق زمینیش، چه به هر چی! مصطفی در عشقش به فوتبال صادق و راسخ بود و براش کم نگذاشت.احساس میکنم این عشق گمشده جوونای امروزه. به خاطر هزار و یک دلیل که جاش اینجا نیست جوونای امروز با بحران بدی درگیر هست: این که حتی نمی دونن به چی علاقه دارن. و این واقعا خطر بزرگیه!

پ ن: البته با مصطفی زیاد درباره معشوقه اش صحبت کردیم و این که می ارزد آیا یا نه؟! و مصطفی هم در جواب میگه: صادق! این فوتبال رو دیگه از ما نگیر....

:) 

 

  • صادق لطفی زاده

نظرات (۳)

:)
خیلی جالب بود.
داغ داغ بود پست تون که خوندمش.


ما هم مبتلاییم ...
پاسخ:
اگر از این سه نقطگی در بیای فکر کنم همه چی حل میشه
:)
  • آرمین صدر نفیسی
  • بی علاقگی یه درده...
    علاقه ی بی در و پیکر به همه چیز هم یه درد دیگه!
    هــــــــی روزگار...
    پاسخ:
    موافقم
    منم یه خاطره جالب تو زمینه بی علاقکی بگم بمیری از خنده.
    چند سال پیش داشتم باخاله ام راجع به اینکه ادمای بزرگ چجوری زندگی میکنن و چچه جوری به اینجاها میرسن بحث میکردیم.
    اخر سر از اونجا که خالم آدم اهل دل ومنطقی و دنیا دیده ایه(ندیده ولی خوب شنیده)  به این نتیجه رسیدیم که این ادما فقط دیوانه وار عاشق کارشون هستند .و تو اون راه دیوانه وار تلاش میکنن.فقط وفقط همین(خوب صد البته که به کاری که میکنن اعتقاد کامل هم دارند.)
    بعد بحث رسید به اینجا که چرا ماها تو اطرافمون از اینجور ادما نداریم.
    اقا بحث به اینجا رسیدو ماهم پرسیدیم مثلا خود شما چرا پی یه چیزیو نگرفتی و تو اون خوب باشی(نه لزومن بهترین).
     واز اونجایی که باز ادم منطقی والبته با انصافیه  نگفت نشدو امکانات نبودو و...جواب خیلی جالبی داد گفت :بدبختی مام همینه که به چیز خاصی علاقه مند نیستیم.یعنی عاشق کار خواصی نیستیم.
    -ولی من قبول ندارم چون حتما وقتی برای شناختن خودشون نمیزارن_فقط درگیر میشیم درگیر چیزایی که نمیدونیم.
    شایدم درگیر پیدا کردن قاتل بروسلی میشیم(بدبختانه این درگیری بعضا تا پایان عمر باقیه.

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی